از مجموعه نیایش دکتر شریعتی:
خدایا : عقیده ام را از دست عقده ام مصون دار.
خدایا : به من قدرت تحمل عقیده مخالف را ارزانی کن.
خدایا: رشد عقلی و علمی، مرا از فضیلت، احساس و اشراق محروم نسازد.
خدایا: مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا قبل از شناختن درست کسی
یا فکری٬ مثبت یا منفی_ آن را قضاوت نکنم.
خدایا : جهل آ میخته با خودخواهی و حسد ، مرا، ابزار رایگان دشمن، برای حمله به دوست، نسازد.
خدایا: شهرت، منی را که می خواهم باشم، قربانی منی که (باید) باشم، نکند.
خدایا : خود خواهی را چندان در من بکش، یا بر کش، تا خودخواهی دیگرانرا احساس نکنم، و از آن در رنج نباشم.
خدایا: به من تقوای ستیز بیاموز٬ تا در انبوه مسئولیت نلغزم.
خدایا: به من توفیق تلاش، در شکست؛ صبر، در نومیدی؛ رفتن، بی همراه؛ کار، بی بِاداش؛ فداکاری، در سکوت؛ دین، بی دنیا؛ عظمت، بی نام ؛ خدمت، بی نان؛ ایمان، بی ریا؛ خوبی، بی نمود؛ مناعت، بی غرور؛ عشق، بی هوس؛
تنهایی، در انبوه جمعیت؛ دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند؛ روزی کن.
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست
زندگی چون گل سرخی است
پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف
یادمان باشد اگر گل چیدیم
عطر و برگ و گل و خار
همه٬ همسایه دیوار به دیوار همند.
دکتر علی شریعتی
June.19
همه درختهای باغچه غرق شکوفه شدند. همه جا یک دست سفید و صورتی شده. مثل یک عروس زیبا. دیر رسید٬ اما رسید... بهار ما٬ دیر رسیدنش هم زیباست.
بعد از سفر تا مدتی دلم می گیرد٬ امـا آتش بازیهای Victoria day انرژی ام را برگرداند. جالب اینکه قبل از شروع٬ ماه نو را در آسمان دیدم و بعد از مراسم هم چشمم به هلال باریک بود.
یک لحظه به دلت می افتد٬ دلگرمت می کند و شکر می کنی. قبلا هم یکبار دیگر این حس خوب را داشتم. زمانی که هنوز ایران بودم و اوایل تصمیم گرفتنهایم بود... آن روزها از مسوولیت چیز زیادی نمی دانستم... یادم هست بهــــار بود و در راه سفر بودم... توضیحش کمی مشکل است... نمی دانم شکوه و عظمت حضور او بود یا زیبایی حضور من٬ یا همزمانی آنها. دست هدایتی که حامی همه موجودات است (تاکید می کنم همه موجودات) پشتیبان من هم خواهد بود٬ خدای همه اینها٬ خدای من هم هست. خدای همه انسانها٬ خدای هدایتگر و حامی!
باورم اینست زیبایی منعکس می شود و اصل و منشا آن زیبایی پروردگار است که در طبیعت متجلی و در درون انسان نهان می ماند... و زیبایی درون در رفتار٬ ظاهر٬ گفتار٬ نوشتار٬ هنر و باقی آثار منعکس می شود و همچنان و همچنان... و اعتقادم اینست که هیچ قدرتی جلوی انتشار آن را نمی تواند بگیرد. همینطور معتقدم که زشتی و بدی هم در جهان منعکس می شوند. به چرخه ای فکر می کنم به نام چرخه Violence که همینطور می گردد و قربانی می گیرد.
اینرا برای خانومی می نویسم که می گوید صبحها پشت میز کوچکی٬ در محیط کوچکی کار می کند و با مردمی معاشرت دارد که نحوه برخوردشان را نمی پسندد... یادت باشد بزرگترین دروغ جهان را باور نکن و بزرگترین دروغ جهان به گفته پائولو کوئلیو این است: "در لحظه مشخصی از زندگیمان٬ اختیارمان را بر زندگی خود از دست می دهیم و از آن پس سرنوشت بر زندگی ما فرمانروا می شود. این بزرگترین دروغ جهان است."
ــــــــــــــــ
تصور زندگی کردن در محیطی که شهروند عادی اش حق نگهداری اسلحه دارد و درصد جمعیت مکزیکی و سیاه پوست زیادی دارد٬ برایم خیلی خوشایند نیست. نمی خواهم مثل یک نژادپرست صحبت کنم٬ و به ملیت خاصی برچسب بزنم٬ خصوصا اینکه به خاطر ایرانی بودنم می دانم بیشتر اینها در حد استریوتایپ است. اما دلیلم اینست که احتمال وقوع جرم از طرف کسانی که در گذشته بکگراند اجتماعی بالایی نداشتند یا بهتر بگویم مشکلات اجتماعی زیادی داشتند به نظرم بالاتر و خطرناکتر است. دلیل دیگرم اینست که از چرخه بی رحم Violence می ترسم. یکی از بحثهای جامعه شناسی که در موردش دیبیت زیادی وجود دارد در مورد الگو پذیری رفتار جوانان از عاملان زور است. توضیحی در مورد یک روند ناخود آگاه که در رفتار بوجود می آید و مثل یک چرخه بی رحمانه در جامعه و حتی از نسلی به نسل دیگر می گردد. همین است که زندگی کردن در کشورهایی مثل امریکا و حتی ایران (کنونی) مطلوبم نیست... با این حال تصمیمهای غریبی گرفته ام و دارم آنجا رفتن را بررسی می کنم.
باز چند تا ساک و چمدان جابجا کردم به دست راستم فشار آمد. باز Ganglion دستم دردسرساز شده. مدتی است کارهای تایپی عقب افتاده... چپتر مربوط به Proto oncogenes & T. suppressor ها را باید دوباره دوره کنم... و همه بخش restriction enzymes!
خانم قهرمانی همدوره مرضیه برومند بوده و حمید جبلی را خوب می شناسد. موضوعاتی را که برای نمایش عروسکی استفاده می کند٬ اجتماعی و گاهی سیاسی هستند. چند روز قبل از اجرای برنامه از او خواهش کردیم طنزهای سیاسی را حذف کند٬ نه اینکه ترسی داشته باشیم٬ تذکر ما بیشتر به خاطر موقعیت بچه های اینترنشنال بود... این 720 دلاری که جمع شد٬ مدیون زحمت و محبت او هستیم. نفس راحتی کشیدیم. حالا با خیال راحت می توانیم بگوییم مبلغ آبرومندانه ای جمع شد... بیشتر از این هم نمی شد دست دست کرد.
چشمهای دریایی ات!
مواظب ِ چشمانت باش!
کرکس ها در لباس ِ قناری بسیارند
همینها که چشم دوخته اند
- با منی یا خودت؟!
- مگر فرقی هم می کند؟
بی چشم های ِ تو
هرگز
دریا را نخواهم دید
مواظب ِ چشمان خودت باش.
این لینک Caravanserai از Loreena McKennitt را خیلی دوست دارم٬ مخصوصا به خاطر ویولن سل که به کار برده.
May. 20