چرا گلها بوی لطافت می دهند٬ و باغ٬ بوی طراوت؟ انسان گاهی به اهمیت آن فکر نمی کند و آنها را بسیار طبیعی می بیند- مثل زندگی که به ما عطا شده و نفس کشیدن که امری طبیعی است. در واقع بعدهاست٬ سالهای سال بعد٬ که خاطرات به کمک نوعی "غم دوری" و نوستالژی شکل می گیرند و معطر و رنگین و نیرومند می شوند... نوستالژی است یا نیاز به بازآفرینی گذشته ها؟ نمی دانم!
*" عطرهایی است تازه و لطیف همچون تن کودکان"
با بچه ها به پارک کودک رفته بودیم. کیان از صبح لحظه شماری می کرد! چه عشقی می کنم وقتی کالسکه دونفره کیان و کیمیا را روی سربالایی هل می دهم. پارک کوچکی که به خانه نزدیک است- شادترین نقطه روی زمین که با دیدنش بی درنگ به یاد کودکی خودم می افتم و ذوق و شوق سوار شدن تاب و سرسره! بچه ها یکی یکی صف می گیرند و بچه های بزرگتر از بقیه پیشی می گیرند!
"هاله الی" عنوان جدید من است٬ از طرف کیان- یعنی خاله الی:) الان یک سال و نه ماه دارد. جمله های ترکیبی را کم کم به کار می برد و زیبا و شیرین صحبت می کند. منتظر می ماند که روی مبل بنشینم- سریع بالا می رود و از عقب روی سرم می پرد. گاهی دوستی اش مثل خاله خرسه است- خوابیده بودم٬ هرچه صدا کرد٬ بیدار نشدم- انگشت کوچکم را چنان گاز گرفت که صاف نشستم... سوپش داغ بود- می گفت: "الی! فوتش کن!" ـــ "بگو خاله الی٬ تا فوتش کنم :)" ـــ "هاله الی٬ فوتش کن."
کیمیا دیگر بند انگشتی کوچولو نیست- الان 6 ماهه شده! چاق و گرد و تپل مپل! به او می گویم "لپ کپلی"! دو تا دندان پیشین تیز و کوچک دارد و هر چیزی پیدا می کند به دهان می برد و دندانهایش را امتحان می کند. وقتی برایش شعر می خوانم٬ توجه می کند و می خندد. غش غش می خندد و دلم برایش ضعف می رود...
باید موقع توجه به بچه ها بیشتر دقت کنم: خاله٬ کیمیا را حمام داده بود- بوی شامپو و پودر بچه می داد. بغلش کرده بودم... وقتی او را می بوییدم و می بوسیدم و با اشتیاق صدایش می کردم٬ کیان نگاه عجیبی به من کرد! بچه نیم وجبی درس خوبی به من داد- آن لحظه اصلا حواسم به کیان نبود... شرمنده شدم! کیمیا را به خاله دادم و دستهایم را به سوی کیان دراز کردم- توی بغلم پرید و غش غش خندید. بوسم کرد و حسابی تفی شدم.
عکس کیان و کیمیا را بعدا آپلود می کنم.
... و اما "نیکتا" نگو٬ بلا بگو! برای دیدار به ایران رفتند... خاله نازلی این عکس را گرفته- می گفت:"خیلی تعجب کردم٬ اما نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم. وقتی چهره مغرور و شادابش را دیدم عکسش را گرفتم."
این عکس نیکتا را صدبار بوسیده ام! مست غرور از یک تجربه دخترانه است٬ که به بزرگترها مربوط می شود... و حس بزرگ شدن را به همراه دارد!
*شعری از بودلر
Jul.31/06
مثل همیشه ناب و خوندنی .
نویسنده ای الهام جون . اگرم فعلا نیستی در آینده خوشحال میشم یکی از کتاباتو بخونم .
پری کوچک غمگین هم به روزه
همیشه خوشبخت باشی
elahi ghorboonet beram.
Nikta kheili ba maze oftade. man ham az aksaye Nazli mikham. kisses hun
سلام الی جان
چه عکسهای خوشگلی! پس نیکتا اینه!
من هم فکر می کنم مثل نویسنده ها می نویسی.
دوست دارم و می بوسمت :*
به امید خدا صد سال زنده باشه.
وااااااااییی ...دوباره حرف نینیا که شد منم اومدم
. این چه باحاله لپاش .............
خوب می نویسیا ...از نوشتنت خوشم میاد ... آفرین خاله الی
وااااای چه عکس خوشگلی! این مادمازل که دل ما رو برد:***
عکس بالای هم معرکه ست، اوج نشاط و شادی کودکانه:** - دلم خیلی برات تنگ شده بود الهام عزیز:*
ووووای هر وقت میایم اینجا این عکس نیکتا خانم شما کلی دل ما رو می بره! :*
با درود.
انجمن جوانان پارسی برای بازیافتن عظمت لگدمال شده ی ایران به پا خاسته است، به ما بپیوندید.
جاودان ایران.