" ستاره ستاره
آفتاب می شوم
وقتی تو خاموشی"
امروز 29 خرداد است. روز به اوج رسیدن روح بلند متفکری که از خراسان طلوع کرد, در سوربن به اوج رسید و درخشید و همه عمر خود را به تدریس و ارشاد گذراند.
از وبلاگ به یاد شریعتی:
ای خداوند!
ای خداوند! به علمای ما مسوولیت
و به عوام ما علم و به مومنان ما روشنایی
و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف
و به پیروان ما آگاهی و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده
و به خفتگان ما بیداری و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظهکاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام
و به راکدان ما تکان و به مردگان ما حیات و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فریاد و به مسلمانان ما قرآن
و به شیعیان ما امام علی و به فرقههای ما وحدت
و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی
و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش!
برای استحمار کردن، همیشه تو را به زشتیها دعوت نمیکنند که نفرت زشتیها تو را فراری بدهد و متوجه آنجایی بکند که باید به آنجا متوجه باشی. گاه تو را دعوت میکنند به «زیباییها»، برای کشتن یک حق بزرگ، حق یک جامعه، یک انسان. گاه دعوتت میکنند که سرگرم یک حق دیگر باشی, و یک حق محق دیگر را میکشند.
خاکسترت ای ستاره روشن
رویاند گلی به باغ پندارم
چون گنگ به خواب رفته ای بودم
اینک اما هزار سال بیدارم
----------------------------------------------------------------------------------------------
هفته پیش روز 22 خرداد, خبر ضرب و شتم معترضین به قوانین نابرابر و زن ستیز را همه شنیدیم. در فراخوانی که فعالان فمینیست برای تظاهرات میدان هفت تیر داده بودند، هدف از تظاهرات، درخواست وضع قوانینی برای منع تعدد زوجات و برابری حقوق زن درمواردی همچون طلاق و سرپرستی فرزندان اعلام شده بود. عکسهایی از وبلاگ nasiri
شرم دارم از بیان وقاحت و وحشیگری جاهلانه ای که همنوع را کتک می زند و بازداشت می کند. به عنوان کسی که پای این موافقتنامه را امضا کردم و دوستان را نیز تشویق نمودم, می گویم: آنروز, این چوب و باتوم و گاز اشک آور, این مشت و سیلی تنها بر پیکر معترضین وارد نشد,
بر پیکر باور ما وارد شد,
بر اعتقاد به عدالت و برابری,
این سیلی, بر فریاد حق طلبی وارد شد.
شرمشان باد!
"پرستوهای بی بهار من, قاصدکهای رها در باد, باز گردید,
تو ای مجروح دلخسته و عزیز من!
چشمهایت را به من مدوز,
ببند,
من از دیدن آنها رنج می برم.
چشمهایت را به من مدوز,
با زنجیری که به دست داری,
من از حق طلبی معصومانه ات
شرم دارم."
-------------------------------------------------------
شعر دیگری از امیررضا ناصری:
دست خدا را پاک می کنند
- گرداگردِ ذره ذره ی هستی حلقه زده -
اثر انگشت او را خط می زنند
- بر لوح و پیشانیِ هفت آسمان و زمین حک شده -
سیبی که آن روز
به هوشیاری
از دست خدا افتاد
بر گِل نشست
نه دل . . .
وای از جهــــــلِ شما
عالمان این جهان!
Jun.19/06
الهام عزیزم سلام
اول اینکه همیشه عاشق دکتر شریعتی بودم و کتاب های رو هم از ایشون خوندم ولی یه خورده ی زیاد سطحش بالاس.
و در مورد تجمع هم من هنوز توی شوکش موندم! خیلی وحشیانه عمل کردن ... خیلی.....
نوشته های شریعتی واقعا قشنگن و پراحساس و عمیق!
از وبلاگ خوبتان بسیار متشکرم
دسته شما درد نکنه که به وبلاگه مالطف دارید. وبلا گتون مطالبه پر محتوایی داره.
الهام جان واقعا دستت درد نکنه.
نوشته های دکتر شریعتی همیشه بی نظیرن.
خدا رحمتش کنه.