در فرودگاه نشسته ام منتظر پاهای خسته ام ... دفترم دارد پر می شود باقیمانده خودم را می نویسم خودم را پس می گیرم از کوچه ها دست ها اشک ها و بوسه ها و جمع می کنم روی این صفحه های بی زبان دفترم دارد پر می شود و نوشته هایم جا می ماند اینجا برای شما!
من در فرودگاه نشسته ام منتظر پاهایم و اشکهایم... ... چمدانهایم می روند پاهایم هم! اما دلم... ... کاش سفر به پایان می رسید.
" همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس که دراز ست ره مقصد و من نوسفرم" Sep.03/06 |