که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

این جاده می پیچد و امتدادش را ... ...

چهار شب دیگر٬ هزار و یک شب از آفتابگردون می گذرد. از نهم بهمن ماه 1383 در اینجا نوشته ام و تا چهار شب دیگر باید به این فکر کنم که چقدر برای نوشتن فرصت دارم. وقتی که برای نوشتن دلتنگم٬ و برای شعر خواندن دلتنگتر سراغ نوشته های گذشته می روم.

کم کم برنامه هایمان هماهنگ می شود و آنها هم برای سفر آماده می شوند. خوشحالم از اینکه می توانیم همگی در ایران دیداری تازه کنیم... تنها مساله ای که نگرانم می کند٬ صدور گذرنامه ایرانی جدید است که تا December باید انجام شود... اصلا یادم نبود از اعتبارش گذشته٬ و باورم نمی شد پنج سال دیگر از عمرم گذشته٬ و این پنج سال ها همینطور پشت سر هم... منتظرم شناسنامه ایرانی ام را بفرستند و شماره کارت ملی بگیرم... خدا نکند کار کسی دست سفارت ایران در اتاوا بیفتد که برقراری تماس تلفنی غیر ممکن است٬ با اینهمه درس و امتحان یکبار دیگر باید حضوری بروم.   

شعر زیبای "طلوعی از مغرب" که منجم ایرانی در وبلاگش گذاشته بود:

در سرزمین من
بعد از طلوع خون، خبر از آفتاب نیست
مهتاب سرخی از افق مشرق٬ بر چهره های سوخته می تابد
وز آفتاب گمشده تقلید می کند
اما هنوز، در پس آن قله ی سپید٬ خورشید در شمایل سیمرغ زنده است
یک روز، ناگهان
می بینمش که سایه فکندست بر سرم ...

Eram Garden 

من شاهد برآمدن آفتاب شب                      
در سرزمین دیگر و آفاق دیگرم
گویی به ابتدای جهان باز گشته‌ام ...
وین آفتاب تازه در آفاق باختر
تنها تصوری است ز خورشید خاورم ...

آه ای دیار دور
ای سرزمین کودکی من
خورشید سرد مغرب بر من حرام باد
تا آفتاب توست در آفاق باورم
ای خاک یادگار
ای لوح جاودانه ی ایام
ای پاک، ای زلال تر از آب و آینه
من، نقش خویش را همه جا در تو دیده‌ام
تا چشم برتو دارم، در خویش ننگرم ...

فانوس یاد توست که در خواب های من
زیر رواق غربت، همواره روشن است
برق خیال توست که گاه گریستن
در بامداد ابری من پرتو افکن است
اینجا، همیشه، روشنی توست رهبرم...

شب گرچه در مقابل من ایستاده است
چشمانم از بلندی طالع به سوی توست
وز پشت قله های مه آلوده‌ی زمین
در آسمان صبح تو پیداست اخترم
ای ملک بی غروب
ای مرز و بوم پیر جوانبختی
ای آشیان کهنه ی سیمرغ
یک روز، ناگهان
چون چشم من ز پنجره افتد به آسمان
می بینم آفتاب تو را در برابرم

(نادر نادرپور)
........................................................

شبی که تب شعرم بالا گرفته بود٬ رمز محراب ابرو را به تنهایی دریافتم. بارها و بارها در اشعار حافظ خوانده بودم اما نمی دانستم. حالا هم شاید خوب نمی دانم٬ اما انگار دیدم٬ دو ابرو در مقابل هم خمیده... در حال عبادت٬ اما چرا اینطور؟ این چه رمزیست که هر دو با هم٬ در مقابل هم خم شده اند؟ عجله دارم هفته دیگر که دکتر صانعی را در جلسه می بینم٬ از او بپرسم. یا شاید دبیر ادبیاتم که در ایران است بداند... دو ابرو٬ با هم٬ در مقابل هم خمیده٬ برای احترام است یا عبادت؟ از روی ترس است یا عشق؟ این چه تعبیری است که حافظ بارها به کار برده؟ آن شب تب شعر رهایم نکرد... که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت...

..................................
هوا مه آلود بود٬ تا نیم ساعت نمی دانستم کجا هستم... از ته دل صدایش کردم٬ قکر می کنم شنید.
...................................
باید عبور کرد٬ باید از این خارستان پر خطر طوری عبور کرد که موقع رسیدن هیچ خار و خاشاکی به دامانت نیاویزد٬ این٬ دنیا به تعبیر رسول خداست... یادمان باشد.

                                                                                                             Oct.21 

نظرات 33 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 1 آبان 1386 ساعت 10:31 ق.ظ

سلام
نگران نباشید عدالت رعایت میشه همه سفارتخانهای ایران مثل هم رفتار میکنند!!!

آذین چهارشنبه 2 آبان 1386 ساعت 02:00 ب.ظ

از تو می‌پرسم، ای اهورا
می‌توان در جهان جاودان زیست؟
(می‌رسد پاسخ از آسمان‌ها)‌:
- هر که را نام نیکو بماند،

جاودانی است

از تو می‌پرسم، ای اهورا
تا به دست آورم نام نیکو
بهترین کار در این جهان چیست؟
(می‌رسد پاسخ از آسمان‌ها)‌:
- دل به فرمان یزدان سپردن
مشعل پر فروغ خرد را
سوی جان‌های تاریک بردن

از تو می‌پرسم، ای اهورا
چیست سرمایه رستگاری؟
(می‌رسد پاسخ از آسمان‌ها)‌:
- دل به مهر پدر آشنا کن
دین خود را به مادر ادا کن

ای پدر، ای گرانمایه مادر
جان فدای صفای شما باد
با شما از سر و زر چه گویم
هستی من فدای شما باد
با شما، صحبت از «من» خطا رفت
من که باشم؟ بقای شما باد

ای اهورا
من که امروز، در باغ گیتی
چون درختی پر برگ و بارم
رنج‌های گران پدر را
با کدامین زبان پاس دارم
سر به پای پدر می‌گذارم
جان به راه پدر می‌سپارم

یاد بیداری و رنج مادر
لحظه‌ای از وجودم جدا نیست
پیش پایش چه ریزم؟ که جان را
قدر یک موی مادر بها نیست
او خدا نیست، اما وفایش
کمتر از لطف و مهر خدا نیست....فریدون مشیری


تارا یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 07:37 ق.ظ http://www.paripar.blogfa.com/

سلام .
حال شما
... این روزا خیلی حال نوشتن ندارم .
وقتی میام اینجا احساس میکنم نوشته های دختری رو میخونم که روح بلندی داره . دلم تنگ شده بود .
خوشبخت باشی همیشه

فاطمه دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 12:36 ب.ظ http://aftabgardooniha.persianblog.ir



سلام


این چه تبیه که همرو مبتلا کرده<<؟؟؟
امیدوارم زود تر همه ی کارهات رو به راه بشن

فاطمه سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 04:21 ق.ظ

راستی مرسی به خاطر آهنگ Snows of New York

تارا شنبه 10 آذر 1386 ساعت 07:22 ب.ظ http://www.paripar.blogfa.com/

سلام دختر آفتاب و آفتاب گردون !‌
چطوری شما . خوشحالم که به ایران میای چون میدونم این خوشحالت میکنه .
برعکس همیشه اینبار اعلام میکنم که آپم !!
فکر میکنم با همیشه متفاوت باشه !!!

;)

خوشبخت باشی

گلناز یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 01:43 ب.ظ

هیچ میدونی تاریخ تولد بلاگ منم ۹ بهمن ۸۳؟؟
چه جالب.بچه هامون هم تولدی هستن باهم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 دی 1386 ساعت 02:02 ق.ظ http://www.mafiri.blogsky.com



سلام حتما عضو بشوید دامین رایگان(وبازدید بیشتر سایتتون و قرعه کشی هر ماه )
http://www.dir-link.com/page.php?id=reg&parent=mafiri

خانه پدری جمعه 14 دی 1386 ساعت 04:41 ب.ظ http://www.nourizadeh1386.blogsky.com

وبلاگ خوبی داریندhttp://www.nourizadeh1386.blogsky.com

فاطمه سه‌شنبه 18 دی 1386 ساعت 05:47 ق.ظ http://aftabgardooniha.persianblog.ir

سلام الهام خوبم؟
چرا آپ نمی کنی؟
خبری شده که ما بی خبریم!
دلم واسه ی پست های قشنگت تنگ شده

Shokoufeh جمعه 21 دی 1386 ساعت 10:29 ق.ظ

mobarak bashe Elham joon

پروانه شنبه 6 بهمن 1386 ساعت 11:45 ق.ظ

مبارکه. ایمیل امروزمو خوندی؟

پریا جمعه 12 بهمن 1386 ساعت 12:56 ب.ظ http://doneyebarf.persianblog.ir

هوالمحبوب
سلام الهام جونم . چطوری خانوم . کلی دلم تنگ شده واست . کجایی ؟ مثل خودم کم پیدا شدی که . من بعد از ماهها دوباره کلبه رو گردگیری کردم . کاش بیای به دیدنم و از حال خودت برام بنویسی .
یا علی

فاطمه پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 02:53 ق.ظ

الهام خیلی بی معرفت شدی ها! چرا کم پیدا شدی؟

نرگس چهارشنبه 24 بهمن 1386 ساعت 03:45 ق.ظ http://www.daffodil1.blogfa.com/

سلام آبجی الهام.کجایی پیدات نیست؟خب دلم برات تنگ شده خب...

شاد باشی گلم
یاعلی

شقایق یکشنبه 5 اسفند 1386 ساعت 01:49 ق.ظ http://red-sea.persianblog.ir

آفتابگردون؟ خوبی؟ هستی؟ نیستی؟

تامی سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 12:27 ب.ظ http://barname.blogsky.com

سلام شما کجا رفتین
حالا مثل اینکه نوبت شماست

تارا سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 03:20 ق.ظ http://www.paripar.blogfa.com

سلام
خوبی D:
یهو جو گرفت من پریپر و آپ کردم .
البته یه دوره است تو وبلاگم .

نرگس سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.daffodil1.blogfa.com/

سلام آبجی
تو معلومه کجایی؟یه چیزی نمیخوای آپ کنی؟
شاد باشی
یا علی

آرش شواتیر دوشنبه 5 فروردین 1387 ساعت 06:23 ق.ظ http://www.adaji.blogfa.com

با سلام و درود
دوست عزیز و مبارز
من شما را به انجمن دفاع از جمعیت ایران دعوت می کنم
در دوره ایی قرار گرفته ایم که مردم مظلوم ستمدیده و رنج کشیده ایران عزیزمان در وحشت و خفقان و خاموشی به سر می برند
و فریادشان در خشکنای گلو، خبه و خاموش می شود و بدن ضعیفشان دیگر تاب و تحمل و یارای مقاومت ندارند
در این برهه از زمان با پند گیری از آموزه های کیانیانمان به داد این ملت رنجور و ستمدیده برسیم
و آنان را از چنگال ستم ،جهد ونادانی برهانیم

هر چند این مردم ناسپاس باشند از هدف و وظیفه ملی و میهنی خود دست نمی کشیم و برای رهاییشان تلاش و مبارزه می کنیم
آرزومندیم ما را با راهنمایی ها و نظرات سازنده تان در به سرانجام رساندن این سر آغاز یاری کنید
با تشکر از شما
آرش شواتیر

مدیر و سرپرست انجمن دفاع از جمعیت ایران


adaji@googlegroups.com
http://groups.google.com/group/adaji
www.adaji.blogfa.com
www.akbarmohammadi.blogfa.com

آرمین جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 01:46 ق.ظ http://sunflowerinlove.blogfa.com

برات آرزوهای خوب می کنم ... با هم به یک سو می نگریم.
شادمان باشی، اما گاهی هم بنویس باز

محمدی سه‌شنبه 20 فروردین 1387 ساعت 04:56 ق.ظ http://havarman.blogfa.com

سلام دوست عزیز
وبلاگت جالب و با محتواست ، قبل از هر چیز عنوانش قشنگ ترین عنوان است راستش من عاشق گل آفتابگردانم . موفق باشید

سلام همسایه های2 چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 ساعت 10:14 ق.ظ http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.به من هم سر بزن و نظر یادت نره دوست من

تارا یکشنبه 30 تیر 1387 ساعت 04:42 ق.ظ http://paripar.blogfa.com/

سلام . تو وبلاگم دعوتت کردم . برای دوباره دیدنت :)

پریا سه‌شنبه 15 مرداد 1387 ساعت 02:39 ب.ظ http://doneyebarf.persianblog.ir/

هوالمحبوب
سلام .
کجایی ؟ :(

parsdargah چهارشنبه 15 آبان 1387 ساعت 08:04 ق.ظ http://www.irpds.com

مدیر محترم وبلاگ صندوق خونه
با سلام،
نامه ای جهت معرفی مجموعه سایت های علمی پارس درگاه تهیه گردیده است. با توجه به اینکه در وبلاگ ایمیل مشخصی برای ارتباط با شما وجود نداشت، می توانید متن نامه ها را در آدرس های:

1) http://parsdargah.team.googlepages.com/name-moarefiSite-87-7-22.gif
2) http://parsdargah.team.googlepages.com/name-darjebanner-87-7-22.gif
مشاهده نمایید.
با احترام
هیات امنای مجموعه سایت های علمی پارس درگاه

ترانه جمعه 17 آبان 1387 ساعت 09:46 ق.ظ

همه ایرانیان برای ایران

دوستان عزیز؛ نخستین کمپین دعوت از خاتمی برگزار شد و چهره های ممتاز فرهنگی، علمی، سیاسی و... با حضور خویش و سخنرانی درباره ضرورت شرکت خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری آینده ایران یکصدا شدند...

www.mowj.ir

جهانگیر یکشنبه 19 آبان 1387 ساعت 01:38 ب.ظ

سلام.
بعد از مدت مدیدی دوباره سر زدم.
بای

آرش شنبه 2 آذر 1387 ساعت 02:22 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

سلام الهام خانوم
چرا دیگه به این گل آفتابگردون نمیرسی
چرا همه دست از وب لاگ نویسی کشیدن؟؟؟

رضوان شنبه 21 دی 1387 ساعت 03:24 ق.ظ http://bidarie.blogfa.com

سلام دوست گرامی


از اشنایی با شما خوشحالم امیدوارم همیشه شاد وموفق باشید



مطلب این پست*** کربلا سرمشق حسینی ها ***



پست گذشته *** ازدواج عاقلانه زندگی عاشقانه***





خسروبیگی پنج‌شنبه 26 دی 1387 ساعت 08:31 ق.ظ http://persianbloggers.blogspot.com

خبرخوان «وبلاگ‌های ایرانیان کانادا» در پرشین‌بلاگرز ارائه شد. از این پس در پرشین بلاگرز آخرین مطالب وبلاگ شما قابل استفاده علاقمندان خواهد بود. نام وبلاگ شما نیز در لیست این دسته از وبلاگ‌ها قرار دارد.
http://persianbloggers.blogspot.com/2008/11/canada-p.html

ونوس دوشنبه 7 بهمن 1387 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com

من در این شهر غریبم
و در این خاک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
آتش عشق چنان در دلم افروخته بود،
دیده گر آب نمی ریخت
جگر سوخته بود

آسمون شنبه 3 اسفند 1387 ساعت 01:37 ب.ظ http://www.asemuneabieman.persianblog.com

در حضور خارها هم می شود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر ازاحساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
دست در دست پرنده بال در بال
نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود
کاش می شد حرفی از "کاش می شد"هم نبود
هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

به منم سربزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد